چارلی

چارلی چاپلین به دخترش: تا وقتی قلب عریان کسی را ندیدی بدن عریانت را نشانش نده! هیچ گاه چشمانت را برای کسی که معنی نگاهت را نمی فهمد گریان مکن قلبت را خالی نگه دار اگر هم یه روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیش تر از خودم وکمتر از خدا دوست دارم زیرا که به خدا اعتقاد دارم وبه تو نیاز دارم

نمی خواهم من میخواهم بروم که خیلی خسته ام دلم دنبال یه یار گمشده ای میگردد این دنیا پر بی وفاییه چی میشد یک دوستی داشتم که باوفا بود. این دوستی که دارم نمیدونم فقط در هنگام مشکلاتش یاد من میافته. این برای من ارزشی نداره. دلم میخواهد برای همیشه از پیش این آدما بروم. بروم تو یک بیابان تنها باشم. کشی با من کاری نداشته باشه. نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم.............. تو این اجتماع کنم.

چقدر خوبه ادم یکی را دوست داشته باشه نه به خاطر اینکه نیازش رو برطرف کنه نه به خاطر اینکه کس دیگری رو نداره نه به خاطر اینکه تنهاست و نه از روی اجبار بلکه به خاطر اینکه اون شخص ارزش دوست داشتن رو داره اگه من یکی از دوست های خوبت هستم، این رو برام سند کن! یا این پیغام رو برای همه دوست های خوبت بفرست . ببین چند تاش به خودت برمی گرده! اگه 7تاش بهت برگشت، بدون دوست داشتنی هستی

زندگی چیست ؟ اگر خنده است چرا گریه میکنیم ؟ اگر گریه است چرا خنده میکنیم ؟ اگر مرگ است چرا زندگی می کنیم ؟ اگر زندگی است چرا می میریم اگرعشق است چرا به آن نمی رسیم ؟ اگرعشق نیست چرا عاشقیم؟:-؟؟

نشانی من

 نشانی از تو ندارم اما نشانی ام را برای تو می نویسم: درعصرهای انتظار،به حوالی بی کسی قدم بگذار! خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو! کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کناربیدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهای رنگی ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو! حریر غمش را کنار بزن! مرا می یابی

بیچاره پسرها

بیچاره پسرها اگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟ اگه لباسهای معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداری اگه زیاد بگن دوستت دارم . میگن باز چه نقشه ای تو سرته اگه نگن دوست دارم میگن پای کس دیگه ای وسطه اگه زیاد بهشون زنگ بزنی میگن اعتماد نداری اگه یه مدت زنگ نزنن میگن سرت خیلی شلوغه اگه تو خونه زیاد بخندن میگن لوس شدی اگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدی اگه شام بخوان میگن همش به فکر شکمتی.

فریدون فروغی ۲

بگویید بر گورم بنویسند

زندگی را دوست داشت

ولی آن را نشناخت

مهربان بود ولی مهر نورزید

طبیعت را دوست داشت

ولی از آن لذت نبرد

در آبگیر قلبش جنب و جوش بود

ولی کسی بدان راه نیافت

در زندگی احساس تنهایی می نمود

ولی هرگز دل به کسی نداد

و خلاصه بنویسید

زنده بودن را برای دوست داشتن میخواست

نه زندگی را برای زنده بودن

فریدون فروغی

واسه رفتن دیگه دیره

تن من اینجا اسیره

خاک اینجا چه عزیزه

عاشق قدیمی گیره

....