نمی خواهم من میخواهم بروم که خیلی خسته ام دلم دنبال یه یار گمشده ای میگردد این دنیا پر بی وفاییه چی میشد یک دوستی داشتم که باوفا بود. این دوستی که دارم نمیدونم فقط در هنگام مشکلاتش یاد من میافته. این برای من ارزشی نداره. دلم میخواهد برای همیشه از پیش این آدما بروم. بروم تو یک بیابان تنها باشم. کشی با من کاری نداشته باشه. نمیخواهم نمیخواهم نمیخواهم.............. تو این اجتماع کنم.
بگویید بر گورم بنویسند
زندگی را دوست داشت
ولی آن را نشناخت
مهربان بود ولی مهر نورزید
طبیعت را دوست داشت
ولی از آن لذت نبرد
در آبگیر قلبش جنب و جوش بود
ولی کسی بدان راه نیافت
در زندگی احساس تنهایی می نمود
ولی هرگز دل به کسی نداد
و خلاصه بنویسید
زنده بودن را برای دوست داشتن میخواست
نه زندگی را برای زنده بودن